| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
کشاورزی در آفریقا زندگی می کرد که خوشحال،قانع و راضی بود.او خوشحال بود به این علت که راضی بود وراضی بود به دلیل این که خوشحال بود.روزی مرد باهوشی پیش او آمد وبرای او در مورد شکوه وجلال الماس و قدرتی که آن دارد صحبت کرد.مرد باهوش گفت:اگر شما مقداری الماس به اندازه ی یک بند انگشت داشته باشید احتمالا می توانید این شهر را بخرید.اگر یک مشت الماس داشته باشید می توانید کشورتان را صاحب شوید و سپس دور شد.
آن شب کشاورز نتوانست بخوابد.او خوشحال نبود چون راضی و قانع نبود وراضی نبود چون خوشحال نبود.چند روز بعد مزرعه اش رافروخت و خانواده اش را برداشت وبه جست و جوی الماس رفت.اوهمه ی آفریقا را جست و جو کرد وبه الماس دست نیافت.وقتی که به اسپانیا رسید او از نظر هیجانی،جسمانی و مالی ضربه خورده بود و به اندازه ای به درماندگی رسید که خودش را به رودخانه بارسلونا انداخت واقدام به خود کشی کرد.
شخصی که مزرعه او را خریده بود درختان خرما را به وسیله ی رودخانه ای که از داخل مزرعه می گذشت آبیاری می کرد.درطول رودخانه،اشعه های خورشید به یک سنگ برمی خورد وشبیه رنگین کمان تلالو می کرد. اوباخود اندیشید که شاید آن سنگ برای روی طاقچه به عنوان یک دکور خوب باشد.
بعد از ظهر مردی باهوش به سراغ او آمد وسنگ براق را دید.او سوال کرد:آیا او برگشته است؟صاحب جدید مزرعه گفت:نه چرا این سوال را می پرسی؟مرد باهوش گفت:چون آنجا یک سنگ الماس است من آن را موقعی که دیدم شناختم.مرد گفت:نه،آن یک تکه سنگی است که از رودخانه برداشتم بیا نشانت بدهم.آن جا از این سنگ ها خیلی زیاد است.آن ها رفتند و تعدادی از آنها را برداشتند وبرای تجزیه ی شیمیایی فرستادند.مطمئن باشید آن سنگ ها،الماس بوددندآن ها دریافتند که مزرعه در واقع از لایه های الماس پوشانده شده است
نکته ی اخلاقی این داستان چیست؟
1-وقتی نگرش ما درست است.ما همه درمی یابیم که روی لایه هایی از الماس قدم می زنیم.
فرصت ها همیشه زیر پای ما هستند ونیازی به رفتن به جای دیگر نیست.
2-علف ها یا چمن ها در طرف دیگر سبزتر به نظر می رسند
3-درحالی که به علف ها یا چمن های آن طرف نگاه می کنیم.کسانی که در طرف دیگر هستند آن ها به چمن های طرف ما نگاه می کنند.آن ها خوشحال می شوند که جای شان را با ما عوض کنند.
4-وقتی افراد نمی دانند که فرصت ها را چه طور تشخیص دهند،هنگامی که فرصت ها در خانه ی آن ها را می زنند از سروصدا شکایت می کنند.
5- همان فرصت هرگز دوباره در نخواهد زد.فرصت های بعد ممکن است بهتر یا بدتر باشند،اما هرگز همان فرصت نخواهد بود.